اشعاربازگویی کتاببخش یکم عاشقانه‌هادسته‌بندی نشدهغزل، قصیده و مثنوی

شعر شماره ۴: شاد باش یا دست هستی

شعر شاد باش یا دست هستی

این شعر از محمد رضا محسنی به نام « شاد باش » یا « دست هستی » نام‌گذاری شده است. شعر چهارم، ویرایش یکم از دفتر یکم اشعار منتشر شده در سال ۱۳۹۲، شیراز.

دستِ گرمی عاقبت دست‌ات فشارد شاد باش
بامدادی از دلِ شام‌ات برآرد، شاد باش


ای که رنجیدی ز ناپاییدنِ پیمانِ یار
زین جهان، وز آن‌که پایایی ندارد، شادباش


بومِ نقاشیِ گیتی گر سیاهی‌ها بدید
دستِ هستی گاه رنگی هم نگارد، شادباش


روزگار سردِ نومیدی به پایان می‌رسد
تلخ‌کامی می‌رود، ره می‌سپارد، شادباش


گرچه باغ دوستی خشکیده، لیکن صبر کن
می‌رسد روزی که بارانی ببارد، شادباش


آریاوُش روزگاران گر به تیغ‌ات می‌زند
روی زخم‌ات مرهمی هم می‌گذارد، شادباش

بازگویی شده از کتاب مجموعه اشعار محمد رضا محسنی حقیقی > بخش غزل، قصیده و مثنوی ها > بخش یکم عاشقانه‌های غزل قصیده مثنوی ، صفحه ۸

معنای شماری از واژه‌های به‌کار رفته در شعر

شام = شب، شب تاریک در برابر بامداد.

بامداد = صبح زود، گاه صبح، آفریده‌ی بام، آفریده‌ی فروغ خورشید، شبگیر.

پایایی = همیشگی بودن، جاودانگی، خلود، ضد استمرار چیزی.

نومیدی = نا امیدی.

شعر شاد باش دستی هستی محمد رضا محسنی
شعر شاد باش دستی هستی محمد رضا محسنی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا